۱۳۸۷/۰۸/۲۷

تغییر آدرس

برای دیدن وبلاگ با آدرس جدید،روی لینک زیر کلیک کنید.
با تشکر،افشین رمضانی

۱۳۸۷/۰۸/۱۵

قلهء برودپیک 8047 متر


باشگاه کوهنوردان آرش تهران
در فکر گشایش مسیر بر روی قلهء برودپیک
بهار 1388

سرپرست : کیومرث بابا زاده
مدیر فنی : رامین شجاعی
...

۱۳۸۷/۰۸/۱۳

دماوند - یال وزمین چال


برنامهء دماوند


صعود تا ارتفاع 4600 متری
سرپرست: حمید محمد نظر
مسئول فنی: محمد صبوری
اعضاء: افشین رمضانی – مریم میر میثاقی
تیم 4 نفرهء ما روز چهار شنبه 1/8/1387 تهران را ساعت 21 به مقصد رینه (منزل آقای مصطفی لاریجانی)ترک کرد.
ساعت 23 بعد از رسیدن و جمع آوری و بستن کوله ها بخواب فرو رفتیم.

5 شنبه 2/8/1387

ساعت 5 صبح بعد از بیداری و صرف صبحانه مفصل از منزل آقای لاریجانی بیرون زده و با ماشین نیسان ایشان به سمت روستای ملار و معدن ملار به راه افتادیم.
بعد از گذشت 1 ساعت به معدن پوکهء ملار رسیدیم.بلافاصله ساعت 6:45 مسیر خود را به روی یال ملار شروع کردیم.(ارتفاع این معدن حدود 2850 متر می باشد)





مسیر خود را با تراورس به روی یال وزمین چال ادامه داده و تا ارتفاع 3320 متری صعود کردیم، که خانوم مریم میر میثاقی دچار درد از ناحیهء چشم شدند و اصطلاحاً تار میدید.در این میان محمد صبوری برای پیدا کردن ادامهء راه بدون کوله پشتی اندکی بالاتر و خانم میر میثاقی نیز برای رفع و بررسی مشکل خود با دکتر مربوطه(آقای حمید مصاعدیان) و در جواب به ایشان گفتند : که با این مشخصات شما،یا دچار ادم قرنیه شده اید و یا میشوید! با هماهنگی و تصمیمات گرفته شده توسط اعضاء و تصمیم نهایی سرپرست؛
محمد صبوری علیرغم اسرار خانوم میر میثاقی(که من تنها بر می گردم) با او به رینه فرستاده شد.
تیم 2 نفرهء ما (من و حمید محمد نظر) نیز به ادامه صعود از یال وزمین چال پرداختیم.ساعت 16:10 دقیقه تقریبا به ارتفاع 4100 متری به انتهای این یال رسیدیم و چادر شبمانی خود رابعد از صاف کردن جای آن، بنا کردیم.

عقاب دماوند


در این روز بعد از صرف سوپ،چای و کمی استراحت ساعت 22 به داخل کیسه خوابهای خود روانه شدیم.



جمعه 3/8/1387

بعد از بیداری و صرف صبحانه ، تصمیم به صعود بدون کوله پشتی، برای یافتن مسیر مناسبی در جهت رسیدن به ابتدای دهلیز مورد نظر (دهلیز عباس جعفری) پرداختیم.
من دهلیز هایی را که در اطراف چادر و پایین تر بود را پی گیر بودم و حمید تا ارتفاع 4600 صعود کرد ؛اما هیچ مسیری را برای وارد شدن به درهء یخار پیدا نکردیم.خسته و ناراحت از مسیر انتخاب شده به چادرمان باز گشتیم. بعد از استراحت کوتاهی به مرور خاطراتمان تا پاسی از نیمه شب پرداختیم.

شنبه 4/8/1387

ما نیز که شرایط را مناسب ندیدیم ( خرابی هوا - پیدا نکردن مسیر برای وارد شدن به داخل دره و ...)؛ تصمیم به بازگشت از روی یال ملار که هم سنگلاخی نبود و هم شیب مناسبتری داشت، گرفتیم تا در فرصتی بهتر برنامه را اجرا کنیم.

از راست : خودم (افشین رمضانی) - محمد صبوری - حمید محمد نظر

۱۳۸۷/۰۸/۰۱

گروه کوهنوردی شقایق


برنامهء علم کوه
گروه کوهنوردی شقایق کرج
بزرگداشت پیشکسوتان گروه
شهریور 1387

۱۳۸۷/۰۷/۲۲

لوازم کوهنوردی و فنی

در گوشه و کنار برنامهء علم کوه
لیست لوازمی که اعضای تیم باید به جهت اجرای برنامه ها به همراه داشته باشند.
1 .کوله پشتی 80 – 90 لتری
2 .کوله حمله 15 – 20 لیتری
3 .کیسه خواب 35- تا 45-
4 .کیسه بیواک
5 .کفش دو پوش
6 .زیر انداز زمستانی
7 .کاپشن و شلوار پر
8 .کاپشن و شلوار پلار یا ویند استاپر
9 .کاپشن و شلوار گورتکس
10 .لباس لایه اول(استرج)
11 .جوراب و دستکش پر
12 .دستکش : پلار ، پشمی ، گورتکس و ...
13 .کلاه کولاک و هد بند
14 .گتر مناسب
15 .قمقمهء آب فلزی
16 .فلاکس
17 .عینک آفتابی و عینک طوفان به همراه جلد
18 .لیوان،قاشق،چنگال و چاقو
19 .هد لامپ با باطری اضافی
20 .چراغ خوراک پزی
21 .کمک های اولیه
22 .کلنکس توپی
23 .بی سیم
24 .جی پی اس GPS
25 .بیلچه برف
26. کبریت
27. فرچه
28 .سوخت
29 .چادر
30 .مواد غذایی و نون
31 .هیتر ( گرما زا)
32 .کیف کوچک برای لوازم ریز
33 .ناخن گیر و قیچی کوچک

لوازم فنی :

1 .طناب
2 .تبر یخ
3 .کرامپون و کیف آن
4 .کلاه کاسک
5 .تونیک
6 .حمایل
7 .کارابین پیچ
8 .طنابچهء انفرادی
9 .دیزی چین
10 .یومار
11 .ابزار حمایت قفل شونده (گری گری- یویو-اس آر سی و ...)
12 .ابزار فرود (هشت-ریورسو-تیوبر و...)
13 .ترای کم
14 .فرند
15 .کیل
16 .میخ
17 .سری کامل هوک ها(بت هوک – اسکای هوک – سیم هوک – تالون و ...)
18 .اسلینگ
19 .تسمه
20 .طنابچه پروستیک
21 .رکاب
22 .مینی یومار ((BASIC
23 .تی بلوک((T- block
24 .رارپ(rarp)
25 .تی سی یو((TCU
26 .کارابین تک
27 .پیچ یخ
28 .آبالاکف
29 .آچار کیل
30 .کاپر هد
31 .آلو هد
32 .قلم و چکش
33 .دسته مته
34 .مته
35 .صفحه رول
36 .­­­­رول
37 .حلقه فرود
38 .بال نات
39 .فی فی
و ...

۱۳۸۷/۰۷/۱۷

طرح برنامهء علم کوه (زمستان 1387)





گزارش برنامه ها

در برنامهء علم کوه تابستان 1387 که در منطقه علم کوه بودم ؛ طرح برنامهء صعود زمستانی گردهء آلمانهای دیوارهء علم کوه را با همنورد عزیزم،محمد صبوری در میان گذاشتم. و بعد از برگشتن از برنامه با صحبت هایی که با ایشان شد ، یک تیم متشکل از 3 گروه (شقایق کرج – هامون کرج – چکاد رشت) و باشگاه کوهنوردان آرش تهران تشکیل شد.
با جلساتی که بین اعضای تیم صورت گرفت؛اولین برنامهء تمرینی و هماهنگی را به سرپرستی رضا مرادی در صعود خط الراس سرکچال ها به خلنو انجام دادیم.
..........................................................................................................
"سرکچال به خلنو"


پنجشنبه 4/مهر ماه
ساعت 14 تهران پارس را با یک دستگاه وَن به مقصد روستای شمشک ترک کردیم.
اعضای تیم:
رضا مرادی(سرپرست)،حمید محمد نظر،اسماعیل رضایی،مهدی محمد شاهی،مهرداد حاج اسماعیلی،پدرام قاضی،مسلم ایرانژاد،پویا خداپرست،امیر جیحونی،حمید مختاری و اینجانب (افشین رمضانی) – به جمع 12 نفر

بعد از 3-4 ساعت کوه پیمایی به جانپناه لجنی ، روی یال سرکچال با ارتفاع حدود 3800 متر رسیدیم.بعد از صرف شام تمام وقت را برای هماهنگی برنامهء بار گذاری صحبت و تبادل نظر کردیم؛ وظایف مشخص شد و هر کسی برای کاری اعلام آمادگی کرد.

جمعه 5/مهرماه
ساعت 5 صبح بیدار شدیم و 6 براه اُفتادیم.
بعد از عبور از قلل سرکچال 1و2و3 و هرزه کوه و برج از زیر خلنو به درهء لالون سرازیر شدیم.
در عبور از سرکچال 1، دو نفر از اعضای تیم (حاج اسماعیلی و محمد شاهی) با هماهنگی سرپرست برگشتند.
این برنامه در ساعت 18:30 در روستای لالون خاتمه یافت.البته در بین راه دائماً در مورد برنامهء بار گذاری جلسات کوچکی برگذار میشد.
............................................................................................................................
بعد از اجرای این برنامه، عملاً همهء اعضای تیم از روز شنبه 6 مهر تا ظهر سه شنبه 9 مهرماه، در تب و تابِ تهیه و بسته بندیِ اقلام مورد نیاز جهت بار گذاری بودند.
(در این هنگام تمامی جلسات ،هماهنگی ها،بسته بندی ها و جمع آوری لوازم و مواد غذایی در منزل حمید محمد نظر صورت می پذیرفت که این خود باعث منسجم بودن تیم ما بود.)
............................................................................................................................


"برنامهء بار گذاری علم کوه"


سه شنبه 9 / مهرماه
تیم 9 نفرهء ما با غیبت مهدی محمد شاهی با 3 دستگاه وسیلهء شخصی و حدود 300 کیلو بار به سمت قرارگاه رودبارک براه اٌفتاد.(توضیح اینکه :آقایان جیحونی و حاج اسماعیلی از شرکت در ادامهء اردوها خود داری کردند.)
اعضاء:
افشین رمضانی(سرپرست)،محمد صبوری(مسئول فنی)، حمید محمد نظر(عکاس)، پدرام قاضی، مسلم ایرانژاد، رضا مرادی(مسئول تدارکات)، پویا خداپرست، حمید مختاری و اسماعیل رضایی
در ادامهء آن روز تا آخر شب، تیم ما مشغول بسته بندی و بشکه کردن بارها شد.


چهار شنبه 10 / مهرماه
با هماهنگی با قاطرچیان منطقه (آقایان بیان حاتمی و شیرزاد) حدود 250 کیلو بار را با 4 رأس قاطر رهسپار علم چال کردیم؛ضمن اینکه اعضای تیم هر کدام حدود 15-20 کیلو کوله بار را بر دوش کشیدند.(البته من به علت لطف شیرزاد از این قاعده مستثناء بودم و بدون کوله تا سرچال صعود کردم).
از سرچال به بالا شرایط جوی نامناسب گردید و بارش برف شروع شد.اما لطف شیرزاد عزیز باز شامل حال تیم شد و بارها را تا پناهگاه مخروبهء علم چال برد.من نیز به صلاح دید تیم را در سرچال نگه داشتم و سه نفر از دوستان را بدون کوله برای کمک به شیرزاد به همراه او فرستادم. (حمید محمد نظر،حمید مختاری و پویا خداپرست) و بقیه در سرچال به استراحت پرداختند تا آنها با قامت پوشیده از برف برگشتند.
شیر زاد نیز با همان بارش برف که در ارتفاع پایین باران بود، برگشت .
پنج شنبه 11 / مهرماه
در این روز دو نفر از اعضای تیم (حمید مختاری و اسماعیل رضایی) به سمت رودبارک و سپس تهران به راه اُفتادند. شش/6 نفر (افشین رمضانی، محمد صبوری، رضا مرادی، حمید محمد نظر، پدرام قاضی و مسلم ایرانژاد) به سمت علم چال برای منظم کردن و جا ساز کردن بارها در اطراف پناهگاه مخروبه رفتند و یک/1 نفر (پویا خداپرست) در سرچال برای نگهداری از وسایل ماند.
در برنامهء رفتن به علم چال تیم 6 نفرهء ما توانست با صرف 9 ساعت وقت وانرژی به کار خود در پناهگاه سر چال خاتمه دهد. و طی آن شب سوم برنامه را نیز در همین پناهگاه به صبح رساندیم.

جمعه 12 / مهرماه
ساعت 6:20 صبح به سمت رودبارک واز آنجا به تهران برگشتیم.

۱۳۸۷/۰۶/۱۰

شب مانی قله دماوند



این عکسا تازه رسیدن به دستم
تاریخ این صعود 26 تا 29 تیر ماه 87 بود
جای دوستان خالی
از جبهه غربی صعود کردم و از جبهه جنوبی برگشتم.
یک شب هم در کنار آقا رضا روی قله خوابیدم.

۱۳۸۷/۰۶/۰۴

عبور از دره بریانچال با دوچرخه






دیوارهء علم کوه

صعود انفرادی - شبانه دیواره علم کوه
از مسیر لهستان 52
اولین تلاش در تاریخ دیواره نوردی
استراحتی کوتاه بر تاقچه مصنوعی طول یک


صعود فری سلوی گرده آلمانها






بعد از صعود گرده (روی قله)

به همراهی :

رضا مرادی

مهدی فراهانی

گروه گرگان به سرپرستی حسین اصغری
و دوستانی که از دیواره صعود کرده بودند:
گروه کوهستان غربی بروجرد و تیم مشترک کلوپ دماوند و خانه کوهنوردان کرج
(عباس نژاد و عظیمی)

گزارش کامل،تا چند روز آینده...

۱۳۸۷/۰۴/۲۰

سرچال 16/1/1387

منطقه رویایی علم کوه

۱۳۸۷/۰۴/۱۸

گزارش امداد ونجات و یافتن پیکر های بی جان کوهنوردان در منطقه علم کوه



گزارش امداد ونجات و یافتن پیکر های بی جان کوهنوردان در منطقه علم کوه


18/تیر ماه/1382

حرکت از کرج به قصد صعود دیوارهء علم کوه از مسیر لهستانی های 48
شب در قرار گاه فدراسیون واقع در رودبارک از روستاهای منطقه کلاردشت با یک گروه 5 نفره از کوهنوردان گیلان (رشت و فومن) آشنا شدیم.

19/تیر ماه

به طور اتفاقی با همان گروه با ماشین تا انتهای جاده خاکی (بریر) رفته و انها از ما جدا شدند و ما نیز بعد از بارگیری وسایل فنی و مواد غذایی و...بر روی قاطرها به را خود به سمت سرچال و
علم چال ادامه دادیم .در بین راه به انها رسیدیم که تا پناهگاه سرچال تقریبا با هم بودیم ؛به گفته خودشان شب را می خواستند همانجا بمانند،ما نیز از انها خداحافظی کرده و به سمت علم چال (زیر دیواره علم کوه) به راه افتادیم .حدود ساعت 30/18 بود در جایی به نام پناهگاه مخروبه مشغول باز کردن بارها و تفکیکشان بودیم که همان تیم 5 نفره گیلان را مشاهده کردیم که به طرف ما می ایند.
بعد از سلام و احوال پرسی متوجه شدیم که می خواهند چادرشان را در کنار چادر ما بزنند. از حرفایشان فهمیدیم که می خواهند شب را بمانند و فردا به سمت پایین حرکت کنند،وسایل خیلی ابتدایی در مورد کوه و کوهنوردی داشتند .ساعتی از شب را در کنار هم گذراندیم و بدون اینکه صحبتی در مورد فردا بشود به داخل کیسه خوابها روانه شدیم.


20/تیرماه

تیم 2 نفره ما ،کار طناب ثابت کشیدن گل سنگها ( قسمت زیر دیواره) را پیش گرفتیم .بعد از صرف صبحانه مختصر ، بدون توجه به چادر گیلانی ها به سمت دیواره با کلیه وسایل فنی رهسپار شدیم. ساعتی از صعودمان نگذشته بود که صدای کمک شنیده شد ، با چند لحظه مکث در کار خود دوباره همان صدا تکرار شد ؛ همطنابم نیز صدا را شنیده بود . با بی سیم از من خواست برگردیم و جویا شویم.من هم سریع فرود امده و به طرف صدای کسی که کمک می خواست رفتیم .صدا از زیر قله سیاه سنگها می امد . همزمان با حرکت ما بدان سمت 2 نفر از کوهنوردان گیلان را دیدیم که سراسیمه از ما کمک می خواستند و گفتند که 3 نفر از دوستان ما صبح ساعت ../4 تصمیم به صعود قله علم کوه از مسیر سیاه سنگها گرفتند که ظاهرا دچار حادثه شده اند .
همه با هم به زیر قله سیاه سنگ رفتیم و هر چه نزدیک تر به دیواره و شکاف یخچالی می شدیم، صدا واضح تر می شد؛ساعت تقریباً 30/11 بود ، متوجه شدیم که آنها در آنسوی شکاف یخچال زیر قله اند و رفتن به آنجا احتیاج به وسایل فنی و یخنوردی دارد.من به سمت چادر حسام داوودی نژاد از دوستان و کوهنوردان کرج که بالا تر از ما (جایی به نام سکو) کمپ زده بودند، رفتم که به آنها نیز خبر بدهم ، متأسفانه برای صعود دیواره رفته بودند.
دو عضو باقی مانده گروه گیلانی که با من بودند ، بعد از بر داشتن وسایل فنی از زیر گل سنگ ها ، به سمت محل وقوع حادثه راهی شدیم. در این فاصله که در حدود یک ساعت به طول انجامید همطنابم تا حدودی به طرف بالا صعود کرده و مشغول آرام کردن نفری بود که با صدای بلند تقاضای کمک می کرد ( امین ییلاقی). من هم ضمن حرکت با بی سیم در کم و کیف کار قرار می گرفتم .
با وسایل فنی و یخنوردی به صعود مشغول شدم و به شکاف یخچالی رسیدیم. قرار بر این شد که با حمایت همطنابم از شکاف که به عرض 7-8 متر بود بگذرم و به کمک امین بشتابم؛ چند قدم که به سمت بالا و چپ صعود کردم ناگهان با جسد تایماز سلیمانی ، دیگر کوهنورد گیلانی مواجه شدم .
پیکرش متلاشی شده بود ؛ یاد شب قبل که با هم بودیم افتادم . با اندوه فراوان به طرف امین که حدود 40 متر بالا تر از او بود رفتم. همین که به سمتش به راه اُفتادم ریزش سنگ شروع شد و سنگ های بسیار بزرگ و زیادی به پایین ریخت که همه آنها با فاصله نیم متری از کنار من و همطنابم رد می شدند.
بعد از آن اتفاق صدای امین دیگر شنیده نشد؛ ما هم که مسیر را جهت رسیدن به او مناسب ندیدیم ، فرود آمدیم.
یکی از کوهنوردان تیم گیلان که مجاهد نام داشت را با موبایل به پایین فرستادم تا از پناهگاه سرچال که موبایل آنتن می دهد از فدراسیون کوهنوردی تقاضای کمک و گرفتن قاطر کند (بدون اینکه بفهمد چه اتفاقی افتاده ). ان یکی دوستشان هم که از همه کم سن و سال بود را برای استراحت به سمت چادرشان فرستادم . در این گیرودار یک کوهنورد از دانشگاه پلی تکنیک به نام عباس مرادی برای کمک کردن رسید . که یک بی سیم به او داده و او را رهسپار قله سیاه سنگها کردم تا بی سیم را به حسام داوودی نژاد وهمطنابش برساند . روی گردنه چالون با حسام داوودی نژاد راهی قسمتی شدند که آن سه نفر سقوط کرده بودند.من هم با بی سیم آن قسمت را دقیقاً به آنها نشان دادم.
حسام در تماس با من گفت : فرود از بالا به جهت وجود سنگ های بی ثبات برای کارگاه زدن غیر ممکن است و همچنین فرود 300 متر در چنین وضعیتی غیر از اتلاف وقت چیز دیگری ندارد.به آنها گفتم تا هوا تاریک نشده برگردند.
در این فاصله همطنابم را برای آوردن بقیه لوازم به زیر دیواره فرستادم.
من هم کوله ء خود را که حاوی وسایل فنی زیادی بود را جمع کردم؛از صبح هم فقط یک لیوان شیر خورده بودم و به شدت احساس ضعف می کردم و سرم گیج می رفت.با بی سیم از حسام و عباس خداحافظی کردم. ساعت در این لحظه حدود 30/20 بود
همین که دو قدم برداشتم صدایی مرا میخکوب کرد و گفت:"صبر کن منم با خودت ببر"

با خودم گفتم خیالاتی شدم،چه صداهایی می شنوم.دو قدم دیگر بر داشتم، دوباره همان صدا آمد که
"میگم نرو ، منو ببر والا امشب می میرم " ؛تمام موهای بدنم سیخ شد برگشتم و با صدای بلند گفتم: کجایی؟ (تا آن لحظه که صدای باد بیداد می کرد یکدفعه صدا قطع شد) گفت: (من اینجام ) بعد از چند دقیقه بالاخره دیدمش گترهای نارنجیش را برایم تکان می داد . با تماس به همطنابم و بعد حسام و عباس آنها را مطلع ساختم و هر سه با سرعت به سمت من آمدند . کمی با او صحبت کردم و نزدیکتر رفتم .متوجه شدم که همان امین ییلاقی است (که به گفته خود بر اثر ریزش سنگ بی هوش شده بود .اثابت سنگ به کتف چپ او آسیب شدیدی رسانده بود و همچنان احساس درد داشت ، بی هوشی امین حدود 6 ساعت طول کشیده بود )
تا همطنابم آمد و من شروع به صعود کردم ساعت حدود 21 شد .البته قبل از صعود، از دوستان خواستم که مرا کمک کنند ولی کسی راضی نشد.(یادمه یکی از اونها که کارش توی سنگنوردی بد نبود گفت: اگه بابام هم اونجا باشه من نمی رم بیارمش!) و دوباره با حمایت همطنابم باید از شکاف یخچالی می گذشتم.هوا کاملاً تاریک شده بود.قوای تحلیل رفته ام را با دیدن امین فراموش کرده بودم،هد لامپم را روشن کردم و به راه اُفتادم.رد کردن شکاف در آن شرایط برایم سخت بود. ته شکاف معلوم نبود فقط در سمت چپ شکاف یک پل برفی بود که این طرف را به ان طرف با قطر 20-30 سانتی متر وصل کرده بود که در بعضی جاهای آن به علت ریزش سنگ در ظهر شدیداً خراب شده بود و مرا مجبور به تلاش بیشتر می نمود. بعد از حدود 45 دقیقه صعود به امین رسیدم ،
با تبر یخ کارگاهی زدم و امین به روش خلاّقانه ای به پایین در کنار همطنابم فرستادم. قبل از فرود خودم اتفاقی بالا را نگاه کردم در سمت راست و 4 الای 5 متر بالاتر متوجه نفر سوم حادثه رضا پور اکبریان شدم . سر و بدنش اوضاع وصف ناپذیری داشت . متاسفانه کاری از من برای جسد مشاهده شده بر نمی امد . برای فرودم یک کارگاه گلابی با قطر 15 سانتی متر روی یخ کندم و طناب متصل به خود را در کارگاه انداختم و فرود رفتم .در راستای فرودم که به طول 25 متر بود از کارگاه جدا شدم و به سمت شکاف سرازیر شدم؛وقتی به پایین رسیدم با آن پل برفی 4-5 متر فاصله شدم،به دلیل کارگاه نا مطمئن بالا اجازهء آونگ شدن را به خود ندادم و با تبر یخ هایم یک کارگاه زدم و خود حمایتم را رویشان زدم، ازشانس بدم طناب در داخل کارگاه گلابی گیر کرد!هر چه تلاش کردم نتوانستم آزادش کنم. یومارم را روی طناب انداختم و تمام وزنم را روی طناب انداختم که ناگهان طناب آزاد شد و من با شدت روی تبرها اُفتادم،که هر کدام چند سانتی حرکت کردند، به روی تبر ها سوار شدم و در آن تاریکی یک تراورس مخوف ! تا پل برفی انجام دادم. حدود ساعت 00/2 شب به چادرهایمان رسیدیم.



21/تیر ماه


تیم فدراسیون (متشکل از آقایان :رسول نقوی ،بیان حاتمی ، شیرزاد و عین اله ) حدود ساعت 00/12 با تعدادی قاطر برای حمل جسدها آمد که کروکی و محل حادثه جان باختگان را به انها دادم . ما هم برای ادامهء طناب ثابت گذاشتن گل سنگها برای صعود رفتیم که با توجه به روحییه خراب و جسم خسته و همچنین سقوط 60 -70 متری خودم از زیر دیواره تا نزدیک شکاف گل سنگها برنامه را کنسل کرده و برگشتیم.


22/تیر ماه


چون موبایلی نداشتیم که برای فرستادن قاطر و همچنین ماشین تماس بگیریم کوله هایی حدود 45 کیلو را به پایین کشیدیم .با حالی که برنامه ام برای سال دوم ناموفق ماند ،به دلیل آنکه یک انسان را با کمک خداوند از مرگ نجات دادم ،راضیم.
من که چنین کاری را برای رضای خدا انجام دادم"و در واقع خدا او را نجات داد" هیچ تشکر حتی در حد حرف از وی نشنیدم.
در این جا نیز جا دارد از گروه چکاد رشت ،به خاطرتهیه لوح یاد بود و تشکر، قدر دانی کنم؛ هر چند که یکی از دوستان مسئولیت آوردن آن برای من به عهده گرفت که چند سال بعد با قاب و شیشهء شکسته در انبارش مواجه شدم،اما به رویش نیاوردم!!!
(((با صحبتی که چند هفته پیش با آقای دلبری،رئیس هیئت کوهنوردی رشت انجام دادم،فهمیدم که هنوز امین ییلاقی "سرپرست آن برنامه" در گیری دادگاه و پاسگاست.)))

۱۳۸۷/۰۴/۱۶

گزارش صعود دیواره علم کوه و یک اتفاق ...


گزارش صعود ديواره علم کوه از مسير هاری رست
(ريزش سنگ،پاندولی 10-12 متری من و شکستن پای هم طنابم و3 ساعت بی هوشی)
سال1381
حکایت از آنجا شروع شد که بعد از صعود مسیر لهستانی های 52 در تیر ماه 1381 که با یکی از دوستان (که از ابتدای سنگنوردیشان با من بودند)اجرا کردم، تصمیم گرفتم در شهریور همان سال مجدد وارد منطقه شویم؛ البته به قصد صعود مسیر لهستانی های 48،اما روز صعود هوا با ما یار نبود و به جهت تأخیر در برنامه،برای روز بعد تصمیم گرفتیم که مسیر هاری رست را سرعتی صعود کنیم و برگردیم رودبارک!
در روز بعد (روز صعود) ساعت 5 صبح از چادرمان که در پناهگاه مخروبه در علم چال بود،بیرون زدیم.ساعتی بعد پای گل سنگها بودیم و در نهایت با اندکی استراحت ساعت 8 صبح بعد از گذشتن از گل سنگها و یاد یوسف عزیز که در آنجا تا همیشه ماندگار شد،با صعود به روش سوئيسی کار خود را شروع کردیم .تا ابتدای کلاهک بزرگ را به همین روش ادامه دادیم! خیلی زود و با گذشت فاصله زمانی بسیار کم به 2 طول انتهايی مسیر رسیدیم (ساعت 00/10).
همهء طول ها را 45-50 متری صعود می کردیم و این خود به روند سریع حرکتمان کمک می کرد. در 2 طول مانده به اتمام مسیر در یک سه کنج ؛من در حال نگاه کردن ابزارها بودم و هر دو دستم را در این کار برای بررسی ابزارها بکارگرفته بودم،پای چپم روی یک گیرهء خوب در همان سمت بود و پای راستم را نیز بر روی یک گیره منقاری بزرگ در سمت راست گذاشته بودم(در واقع یک استراحت بی دست انجام می دادم) که ناگهان گیرهء پای راستم شکست و با صورت به وجه سمت راست دیواره خوردم و پاندول شدم.
آن منقاری که شکست در واقع یک سنگ خیلی بزرگ به اندازه یک تخت خواب یک نفره بود که همزمان 2 تا از ابزارهایی که در شکافش گذاشته بودم هم در آمد، من ماندم و یک پاندولی 10-12 متری مخوف!!!در این میان ابزار قفل شونده ای به نام (SRC,Wild country) بود که مرا در بی هوشی کامل همطنابم،نجات داد.
وقتی که به هوش آمدم ،دست و پایم حسابی زخمی و خونی بود و درد شدیدی در قسمت زانوی چپم (که سالها با من یار شد) را حس می کردم وقتی به پایین چرخیدم، دیدم همطنابم روی کارگاه معلقی که زده بودم،آویزان است. قسمتی از آن سنگ به روی پایش که روی یک تاقچه کوچک بود اثابت کرده بود و استخوانهایش شکسته بود؛هر چه صدایش می زدم نمی شنید. به سختی بطری آب داخل کوله پشتیم را در آوردم و مقداری را روی صورت و بدنش از فاصلهء 8-9 متری ریختم.
بلاخره بعد از چند دقیقه به هوش آمد.ساعت حدود 15/13 بود و تقریباً 3 ساعت هر دوی ما بی هوش بودیم!تا اندکی به خود آمد شروع کرد از درد پایش ناله و فریاد کردن،تازه فهمیدم که چه بلایی سرمان آمده است.
چاره ای جزء صعود نداشتم و این اتفاق را هیچ کس به دلیل در کنج قرار گرفتنمان در دیواره، ندید!
اوضاع خودم اصلاً مناسب نبود و در حقیقت نیاز به کمک داشتم،ولی از آنجایی که مسئولیت همطنابم را داشتم، به سختی صعود می کردم و او را نیز با حمل مجروح و کمک خودش به بالا می کشیدم.
خیلی طول کشید،ساعت 00/18 بعد از گذشتن از ریزشی ها،به انتهای دیواره رسیدیم.هر دویمان حال مناسبی نداشتیم و تنها مسکنمان یک اسپری ضد درد بود که تا حدودی درد را کاهش می داد.
حالا تازه کار ما شروع شده بود! باید از مسیر سیاه سنگها برمی گشتیم و ... بی درنگ شروع کردیم.
گذشتن از آن مسیر،آن هم در چنین شرایطی و تاریکی هوا کار طاقت فرسایی شده بود.در بعضی جاها مجبور بودیم از طناب استفاده کنیم و با توجه به حال و اوضاع باید محتاط عمل می کردیم.
تا اینکه ساعت 12 شب به چادرمان رسیدیم و فردای آن شب کزایی راهی رودبارک شدیم.

۱۳۸۷/۰۴/۰۹

کل جنون




برنامه صعود به قله کُل جنون (از مسیر تیغه)
یاد بود شادروان بیژن صبوری،کوهنورد با اخلاق گروه چکاد رشت
5-6 اُردیبهشت ماه
عکساش تازه رسیده به دستم!
به همراهی:
رضا مرادی - سعید فریدونی - مسلم ایران نژاد و کوهنوردان خوب و با صفای شهر ازنا

۱۳۸۷/۰۳/۲۶

یاد بود و بزرگداشت شادروان جواد حضرتی پور



صعود و شب مانی قله توچال و بازگشت از شهرستانک
یاد بود و بزرگداشت شادروان جواد حضرتی پور
گروه کوهنوردی شقایق
23و24/خردادماه/1387
اعضاء شرکت کننده در برنامه:
1.لنا جرموزی (سرپرست)
2.مانی سپهر
3.یزدان رمضانی
4.علی مجتبایی
5.اشکان سیرایی
6.آرزو جانپناهی
7.روح ا... فارسیجانی
8.افشین رمضانی(مسئول فنی و راهنما)

۱۳۸۷/۰۳/۱۷

دماوند شمال شرقی به جنوبی
















روز 14 خرداد به اتفاق گروه کانون کوهنوردان اسدآباد همدان راهی مسیر شمال شرقی دماوند(تخت فریدون) شدیم.
اعضاء گروه:
1.نادر خرّم ( سرپرست )
2.مرتضی معاهد
3.حمدالله صنعتی
4.عبدالله حاتمی
5.علی قهرمانی
6.سعید فریدونی
7.میثم کاوه
8.بهمن سجادی
9.افشین رمضانی(راهنما و مسئول فنی)

گروه به دو تیم تقسیم شد که یه تیم قله رو روز 15 خرداد صعود کرد و از همان مسیر برگشت،
تیم دوم هم که متشکل از من و سعید فریدونی و بهمن سجادی بود روز 16 خرداد به سمت قله حرکت کردیم.من برای خوابیدن روی قله دو دل بودم،که این کار رو بکنم یا نه!؟
2 دوست همراه من لوازم سنگینشون رو به تیم در بازگشت به ناندل سپردن و من ماندم و یه کولهء 20 کیلویی با کلیه لوازم شب مانی روی قله.
خیلی خوب و سرعتی حرکت کردیم،به طوری که ساعت 8 از پناهگاه بیرون اومدیم،ساعت 12.20 من روی قله بودم.
منتظر ماندن روی قله با دمای 20- و باد بسیار شدید برای رسیدن سعید و بهمن کمی سخت بود.
بعد از اومدن هر دو،روی قله جنوبی رفتیم،چندتا عکس گرفتیم و به سمت بارگاه راه افتادیم.
ساعت 13.10

توی اون هوای سرد ضمن مساعد بودن شرایط فیزیکیم تصمیم به پایین رفتن گرفتم.از قله تا بارگاه رو 1ساعت و 20 دقیقه رفتیم.همه رو سُر خوردیم و حسابی خستگی رو از تن به در کردیم.
بعد از صرف نهار 1 ساعت و نیم هم طول کشید که تا مسجد رفتیم.
از خیلی از شهر ها اومده بودن و هم دوستان قدیمی رو دیدم و هم کلی دوست جدید پیدا کردم.
جای همه دوستان خالی!